بغض بابا وسط سفره افطار شکست
هی فرو خورد، فرو خورد و به هر بار شکست
حفظ ظاهر به خدا سخت تر از هر کاریست
چهره پیر پدر پای همین کار شکست
اشک میریخت به یاد همه خاطره هاش
هق هقش زیر همین بارش رگبار شکست
استخوانی به گلو داشت ز داغ زهرا
بین چشمان تنش پیکر یک خوار شکست
دخترش مستمع روضه مسکوتش شد
روضه خوان پای همین روضه اش انگار شکست
زیر لب گفت که فریاد از آن شهری که
دل من را وسط کوچه و بازار شکست
همسرم یک تنه شد حامی مظلومی من
وای از آن لحظه که بازو طرفدار شکست
بدترین خلق خدا آمد و یک سیلی زد
آه از شدت ضربه در و دیوار شکست
داشت همراه خودش فاطمه بار شیشه
سنگ پرتاپ شد و آخرش آن بار شکست
روضه فاطمه آمد به میان کوه خمید
زیر این بار قد حیدر کرار شکست
